۱۳:۳۵ ۱۳۹۸/۳/۸
شب های قدر/

عطر دل انگیز دعا و نیایش در سومین شب قدر

عطر دل انگیز دعا و نیایش در سومین شب قدر

کاسپین24/سومین شب قدر با عطر دل انگیز دعا و نیایش در گوشه و کنار مازندران به صبح رسید تا پرونده بهترین ماه سال تکمیل شود.

به گزارش کاسپین24،شب‌های قدر، رنگ و عطر دیگری دارد؛ چرا که هر دری به هنگام شب بسته می‌شود جز در دوست که به شب می‌گشایند! در این شب‌ها، تکایا، مساجد و حسینه‌ها شلوغ است اما در صحن امام‌زاده‌ها حضور مردم دو چندان است. شهرهای کوچک که شب‌ها زود به سکون خواب می‌روند هم تا سحر بیدارند. اکنون ساعت از ۱۰ شب گذشته و خیابان‌های منتهی به امام‌زاده عبدالحق زیراب شلوغ است؛ کمی مانده به امام‌زاده، برای امنیت مسیر، جلوی ورود ماشین‌ها را گرفته‌اند و اینجا جایی است که اگر واقعاً در طلب قدر دانستن آمدی باید پیاده رفتن به سویش را به جان بخری؛ جمعیت پیاده سوی بقعه مقدس روان هستند؛ تنها یا دسته جمعی سر به آستان آورده‌اند تا شب‌شان در جوار صحن مبارک قدر یابد.

از درب شمالی وارد حیاط امام‌زاده می‌شوم، پرچم‌های مزار شهدا در باد تندی که می‌وزد به اهتزار درآمده و انگار لشگر شهدا نیز به برکت این شب به صحن حرم آمده‌اند. جمعیتی کنار قبر شهدا نشسته‌اند، قرآن باز کرده و مشغول خواندن دعا افتتاح هستند و حتی کودکی که هنوز به سن خواندن نرسیده و برایش کتاب دعا باز کرده‌اند تا به صفحات آن بنگرد. مریم سیار یکی از افراد این جمع است که هر سال از مشهد به اینجا می‌آید تا شب‌های قدر را در جوار حرم و در کنار مزار عموی شهیدش به صبح رساند و می‌گوید: برکت شهدا تمام شدنی نیست و اکنون آمدم تا در این شب‌ها باز هم از آنها کمک بگیرم و به برکت وجود این امام‌زاده و شهدا، این شب خاص را درک کنم. شاید از شهادت عمویم سال‌ها بگذرد اما مطمئنم که او اکنون اینجا حضور دارد و در کنار ما است و از برکت حضور او است که ما هر سال شب‌های قدر به اینجا می‌آییم و دعا می‌خوانیم.

برای سلام به داخل حرم امام‌زاده عبدالحق می‌روم، دور تا دور ضریح نشسته‌اند و هر کسی مشغول عبادت است. برخی به نماز ایستاده‌اند، عده‌ای قرآن می‌خوانند و جمعی دیگر زیر لب دعای جوشن کبیر را زمزمه می‌کنند و برخی دستان خویش را دخیل ضریح کرده‌اند. پیرزن حدود ۷۰ سال دارد و تسبیح به دست روبروی ضریح نشسته است و ذکر می‌گوید. امسال اولین بار است که شب قدر به اینجا آمده و می‌گوید: نامم کشور آقالرزاده است و ییلاقی هستم، هرسال این فصل سال دیگر به سمت ییلاق کوچ می‌کنیم اما چون ماه رمضان حرکت می‌کند امسال اولین سالی است که شب قدر در شهر بوده‌ام و حالا اینجا آمده‌ام تا از آقا کمک بخواهم؛ سواد دعا خواندن که ندارم، اینجا سلام و صلوات می‌فرستم و به این شب عزیز دعا می‌کنم که مشکلات جوانان رفع و همه آنها عاقبت‌بخیر شوند.

نقل است که دعا در فضای باز و رو به آسمان به اجابت نزدیک‌تر است و حیاط امام‌زاده را موکت پهن کرده و آن را به دو بخش مردانه و زنانه تقسیم کرده‌اند و بیشتر جمعیت در همین‌جا، زیر سقف آسمان مشغول انجام اعمال شب‌های قدر هستند؛ این شب‌ها فصل مشترک تمام مردم شهر شده است و از هر تبار و قشر و سنی در این جمع حضور دارند و هر کس به شیوه‌ای مشغول دعا است. برخی با کتاب دعا، برخی با نرم‌افزارهای دعا رو گوشی، عده‌ای همگام با صدای دعا که در محوطه پخش می‌شود و برخی نیز اشک امانشان را بریده و با زبان اشک با خدا راز و نیاز می‌کنند.

همه در حال نیایش و دعا هستند اما مادری دوان در پی فرزندش است و وقتی می‌پرسم با بچه کوچک سخت نیست که به مراسم آمده‌اید، می‌گوید: سخت است که هم دعا بخوانی و هم حواست به فرزندت باشد که این سو و آن سو می‌دود اما نمی‌شود که نیامد و این شب‌های عزیز را از دست داد، مگر چند شب سال شب قدر است؟ این سختی‌ها در برابر ارزش شب قدر چیزی نیست، شاید اکنون فرزندم بسیار کوچک باشد اما این آمدن‌ها به این اماکن و دعا خواندن‌ها در نوع و برخورد و تربیتش اثر می‌گذارد.

ساعت ۱۲ شب است؛ در میان خیل کودکانی که فارغ از این شب بزرگ، به بازی کودکانه در حیاط امام‌زاده مشغول‌اند، در گوشه‌ای از حیاط نشسته است؛ همچون فرشته کوچکی که با چادر گلدار سفید روی زمین آمده و مشغول خواندن دعا است. نامش پرنیا و تازه هشت سالش شده و مادربزرگش با تحسینی که در صدایش هویداست، می‌گوید: نوه‌ام امشب نماز شب قدر را هم خوانده است و پرنیا هم در تأیید با صدای آرامی که به زحمت شنیده می‌شود می‌گوید: "دعا خواندم و نماز قدر خواندم و دوست داشتم نماز بیشتری هم بخوانم". هر چند همسن و سال بسیاری از کودکان اینجاست که سرگرم بازی هستند اما دعا خواندن را به این جست‌وخیز کردن‌های کودکانه ترجیح می‌دهد و تمام شب که نگاهم به او بود، آرام نشسته و به دعا و عبادت مشغول بود.

خادمان‌، دو خواهرند و از دو نفره دعا خواندشان توجهم به آنها جلب می شود؛ در گوشه‌ای نشسته و باهم جوشن کبیر را زمزمه می کنند و می‌گویند: خانه ما همین نزدیکی‌ها است و از قدیم پدر و مادرمان هر شب قدر و شب‌های محرم به اینجا می‌آمدند و این آمدن به مسجد و امام‌زاده در ما نیز اثر گذاشته و با آنکه دیگر پدرمان در قید حیات نیست، ما هر سال شب قدر اینجا می‌آییم و احیا می‌گیریم و اصلاً صدای دعا که می‌پیچد، دلمان هوایی می‌شود که هر چه زودتر بیاییم و انگار نیرویی ما را به اینجا می‌کشد.

دعای جوشن کبیر تمام شده و مداحی آغاز شده است، بخش مردانه یک پارچه ایستاده‌اند و سینه‌زنی می‌کنند، اما از این یکپارچگی و نظم عزاداری شب شهادت امام علی (ع) در جمع زنانه خبری نیست، بسیاری از دعا جا مانده‌اند و هنوز به دعا مشغول‌اند چرا که زمانی را به مراقبت از فرزندانشان گذرانده بودند و یا عده‌ای که برای پخت سحر دیرتر به میان جمع رسیدند و حالا در میان اشک، کتاب دعا باز کرده‌اند.

حدود دو ساعت است که از نیمه شب گذشته و صدای بازی کودکانی که همراه مادرانشان آمده‌اند، کم شده است و برای مداحی آخر که چراغ‌ها خاموش می‌شود، کودکان نیز در آغوش مادران آرام می‌گیرند و با زمزمه دعای مادر به خواب می‌روند، دعایی که بر جانشان می‌نشیند؛ کودکانی که با دعا بازی می‌کنند و آرام می‌گیرند و دعا متن زندگیشان می‌شود و خود روزی دعاها را در گوش فرزندان خویش زمزمه می‌کنند و این گونه است که به برکت این شب‌ها، مادران دیندار با زبانی ساده و بی‌آلایش رنگ دین به زندگی فرزندانشان داده و به زندگی آنها قدر می‌بخشند.


منبع:مهر